الیس الصبح بقریب؟؟

به نام خدا"

اللهم انا نرغب الیک فی دولة الکریمه... با خود زمزمه می کنم. چقدر زیباست آن لحظه ای که سراسر وجودت پر می شود از نور. نوری که از دلت می جوشد. قلبت آنگاه می شود شمس ضحی. والشمس وضحیها...

تلالو انوار الهی جان ها را می آراید و دلها همه بوی خدا می دهند در این دولته کریمه. همه ی کسانی که مسلم اند و تسلیم، عزیز می شوند. تعز بها الاسلام و اهله...

و دیگر پرده های تاریکی و دورویی از هم دریده می شوند و پایان می یابد. عصر دموکراسی به شرط ترور. و تذل بها النفاق و اهله... خدایا شکایت دارم از این عالم، شکایت دارم که جهان را گذاشتی بی خورشید. اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا محمد صلی الله علیه و اله...

و ماه را پنهان کردی پشت ابر و کی خواهد تابید؟ زنگار قلبمان جز به نور خورشید که منعکس در ماه است زدوده نشود. خدایا شکایت دارم از پنهانی قمر در پشت ابر، و غیبته ولینا...

بیا و بنگر که حالا همه ی کفر در برابر ما قد علم کرده. سپاه ابرهه این بار نه با فیل که با فیس بوک و بی بی سی و فارسی وان در راه است و آمده است تا ایران را بگیرد، نه ایمان را بگیرد. و کثرة عدونا...

هر روز ما را به میدانی می کشانند و خار بر راهمان می ریزند و شکمبه بر سرمان. یک روز می گویند علی را قبول ندارد، یک روز پیراهن عثمان را علم می کنند، یک روز صلح نامه امضا می کنند و یک روز جام زهر می دهند.و شدة الفتن بنا...

روزگار با ما در جنگ است. خودی و غیرخودی خون کرده اند دل علی را. علی و من و ما حالا منتظریم تا خورشید برآید. انگار نمی خواهد سپیده بزند جهان با ما درافتاده است. و تظاهرالزمان علینا...

درود بر خورشید و بر آفتاب عالمتاب و بر  انوار آفتاب. فصل علی محمد و آله...

حا لا  من نشسته ام در انتظار صبح. د و قد م مانده به صبح. الیس الصبح بقریب؟

هنوز منتظریم

و ما خواستیم بر  آنان  که در زمین ضعیف شمرده شدند منت نهاده، ایشان را پیشوایان خلق کنیم و وارثان روی زمین قرار دهیم.

قصص ۵۵

اللهم عجل لولیک الفرج.

یاعلی. التماس دعا