سلوک

و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم والله یعلم و انتم لا تعلمون... بقره 216

سلوک

و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم والله یعلم و انتم لا تعلمون... بقره 216

سلوک

برای جانبازی در راه آرمان ها، یادبگیر که در این سیّاره رنج، صبورترین انسانها باشی.

**********

خدایا !

آنگونه زنده ام بدار که نشکند

دلی از زنده بودنم ...

و آنگونه بمیرانم

که به وجد نیاید کسی از نبودنم...

موضوعات وبلاگ

به نام خدا"

برای خانه سوخته 

باز

شاید بشود خانه یی بنا کرد

دل سوخته را بگو چه کنیم؟؟؟؟

"نادر ابراهیمی"


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۵ ، ۲۱:۲۱
سمیه

به نام خدا"

اصلاً حسین جنس غمش فرق می کند... این راه عشق پیچ و خمش فرق می کند...
اینجا گدا همیشه طلبکار می شود... اینجا که آمدی کرمش فرق می کند...
 
من از کودکی عاشقت بوده ام....
عزاداری هاتون قبول. 
یاعلی. التماس دعا
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۲۰:۴۸
سمیه

به نام خدا"

همیشه عکس امام روی سینه اش بود درست روی قلبش …

شب عملیات دیدم عکس را باز کرد و به جیب سمت راست پیرهنش چسبانید.

گفتم: چرا مثل همیشه عکس امام رو نزدی روی قلبت؟

گفت: آخه این عملیات آخرمه....یه تیر می خوره توی قلبم و شهید میشم ... نمی خوام بـه عکس امـام تیر بخـوره و بـه ولی ام جسارت بشه...بعد از عملیات شنیدم شهید شده...رفتم بالای سرش...تیر خورده بود به قلبش...عکس امام خمینی هم سمت راست سینه اش می درخشید.

شادی ارواح طیبه امام و شهدا صلوات.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...

یاعلی. التماس دعا

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۵ ، ۲۲:۱۸
سمیه

به نام خدا"

آرام تر بخواب این شب ها... 

آرامتر...

آن ها بهای آرامشت را با خون داده اند...

و گذشتند از همه چیزهایی که ما اسیرشانیم...

فقط اگر گاهی با یادشان دلت لرزید صلواتی نثار نفس مطمئن شان کن...

همین...

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم...

یاعلی. التماس دعا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۵ ، ۲۲:۰۸
سمیه

به نام خدا"

در باز شد... 

برپا !... بر جا !

درس اول : بابا آب داد ، ما سیرآب شدیم.

بابا نان داد ، ما سیر شدیم...

اکرم و امین چقدر سیب و انار داشتند در سبد مهربانی شان...

و کوکب خانم چقدر مهمان نواز بود

و چقدر همه منتظر آمدن حسنک بودند...

کوچه پس کوچه های کودکی را به سرعت طی کردیم

و در زندگی گم شدیم.

همه زیبایی ها رنگ باخت...!

و در زمانه ای ک زمین درحال گرم شدن است قلب هایمان یخ زد!

نگاهمان سرد شد و دستانمان خسته...

دیگر باران با ترانه نمی بارد!

و ما کودکان دیروز دلتنگ شدیم ،

زرد شدیم ، پژمردیم...

و خشکزار زندگیمان تشنه آب شد...

و سال هاست وقتی پشت سرمان را نگاه می کنیم، 

جز رد پایی از خاطرات خوش بچگی نمی یابیم،

و در ذهنمان جز همهمه زنگ تفریح ، طنین صدایی نیست...!

و امروز چقدر دلتنگ "آن روزها" ییم 

و هرگز نفهمیدیم ،

چرا برای بزرگ شدن این همه بی تاب بودیم...

پاکن هایی ز پاکی داشتیم

یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت

دوشمان از حلقه هایش درد داشت

گرمی دستانمان از آه بود

برگ دفترهایمان از کاه بود

تا درون نیمکت جا می شدیم

ما پر از تصمیم کبری می شدیم

با وجود سوز و سرمای شدید

ریزعلی،پیراهنش را می درید

کاش می شد باز کوچک می شدیم

لااقل یک روز کودک می شدیم!!!!


+شاگردان قدیمی مهرتان مبارک. 

بازم مهرماه رسید... چقدر دلتنگ دوران مدرسه ام. یادش بخیرررررررر. اون صمیمیت بچه ها. اون صدآفرین ها. اون دفتر مشقا.... کاش میشد باز کوچک می شدیم................


یاعلی. التماس دعا

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۵ ، ۱۶:۵۲
سمیه