وقتی سکوت میکنی...
به نام خدا"
چندوقت بود با خودم عهد بسته بودم که مثلا آدم شم... آدم که نشدیم هیچ... همون داشته های قبلی هم داره از بین میره...
دیشب بعد از اون ماجرا خوابم نمی برد... فکرکردم... کارامو توجیه کردم و خودمو زدم به نادانی....
امروز دوباره سکوت..... خدایا چقدر تو صبوری... از خودم خسته ام... چقدر تو مهربونی...چقدر ستارالعیوبی و من ....
خدایا! من اونی نیستم که همه فکر می کنند.. تو که منو میشناسی...
2 روز زیارت عاشورا و دعای عهد نخوندم... گفتم این همه سال خوندم چی شد.......
امروز اون پی ام شاید تلنگری بود.....
از عصری یه غمی روی دلم بود... دیدم انگار خدا بهم محل نمیذاره... احساس کردم هیچ پناهی ندارم تو دنیا... بغضم شکست.....
احساس گناه و پشیمانی................
خدایا! شرمنده مهربونیتم..... منو رها نکن.....
+لا اله الا انت سبحانک انّی کنت من الظالمین...
یاعلی. التماس دعا