سلوک

و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم والله یعلم و انتم لا تعلمون... بقره 216

سلوک

و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم والله یعلم و انتم لا تعلمون... بقره 216

سلوک

برای جانبازی در راه آرمان ها، یادبگیر که در این سیّاره رنج، صبورترین انسانها باشی.

**********

خدایا !

آنگونه زنده ام بدار که نشکند

دلی از زنده بودنم ...

و آنگونه بمیرانم

که به وجد نیاید کسی از نبودنم...

موضوعات وبلاگ

به نام خدا"

سلام بانوی آسمان ها
سلام بر پدرت سلام بر مادرت
سلام برصبور بانوی بهشتیان
سلام بر نگارنده معنای عشق
سلام بر بانوی گیس سفید یک روزه قبیله
سلام بر بانوی آفتاب ندیده چهره
عقیله بودنتان ثابت شد برایمان
بعد از خطبه خوانی در مجلس پلیدان و بی خردان روزگار
بانوی زیبایی ها که جز زیبایی نبیند
سر بالای نی رفته
رگ های بریده شده و زیبایی ؟
پیکر ارباً اربا شده و زیبایی ؟
بی بی جان جهان هنوز اندر خم آن یک روز شما مانده است
ان یک روز وصبر شما
بی پلک زدن مانده است
دلهایمان تنگ حرمتان شده است بانو
وگویا هنوز حرمله دست بردار نیست
بی بی جان گمان بد کرده اند بیراهه رفته اند
گمانشان این بود هنوز سال شصت هجری است
و غربت شما برجاست
وچه خیال باطلی
شمریان به هوش باشید به هوش
مدافعان این حرم با سجیل هایشان آماده اند
آماده جانبازی          آمده اند برای سر دادن
مدافعان نزد بانودرس ها گرفته اند 
آخر از کودکی این روایت  را خوانده اند شنیده اند و مشق کرده اند
"هر کس می خواهد ما را بشناسد داستان  کربلا بخواند"
داستان زینب(سلام ا...علیها) را  داستان سالار شهیدان را....
و ما چه میدانیم کربلا کجاست 
پاداش کارتان سربازی در رکاب خون خداست
و چه زیبا مدالی ست
پاسداری از حریم پیامبر
که بر سینه تان چون خورشید می درخشد
در وصیت نامه هایتان زیارت عاشورا ست
و پدر، مادر، همسر و فرزندانتان را فدای طفل خرابه نشین حسین(ع) می دانید
و چه زیبا سیرتید شما
عمه جان آرام و بی دلهره باش
بی فکر خیام
بی هراس گرگ ها بخوان نماز نیمه شبت را
بی بی جان
حواسشان به سه ساله هست
آری حتی از آن سوی ابرها هم حواسشان هست
اینان پاسداران شمایند تا سپیده دم

نرگس سادات عظیمی نژاد
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۲۲
سمیه

به نام خدا"

مادر هر کار کند اهل خانه هم یاد می گیرند...

مثلا اگر شهید شود....

السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیده

یاعلی. التماس دعا

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۰۴
سمیه

به نام خدا"

خدایا! تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم...

تو را بخشنده پنداشتم و گنهکار شدم...

تورا وفادار دیدم و هرجا که رفتم بازگشتم...

تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم...

تو مرا چه دیدی که این چنین وفادار ماندی خداااااااااااا

+و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم والله یعلم و انتم لا تعلمون...

+عکس کپی نیست..

یاعلی. التماس دعا

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۲۸
سمیه

به نام خدا"

از نوشته های شهید آوینی:

سوار تاکسی بین شهری شدم، مسیرم تهران بود.

اصلا با راننده درمورد مقدار کرایه صحبتی نکردم، از بابت پول هم نگران نبودم. اما وسط راه که بیابان بود دست کردم تو جیب راست شلوارم ولی پولی نبود...! جیب چپ هم نبود...جیب پیراهنم!

نبود که نبود... گفتم حتما تو کیفمه!

اما خبری از پول نبود...

به راننده گفتم: اگر کسی رو سوار کردی و بعد از طی یک مسیری به شما گفت که پول همراهم نیست، چیکار میکردی؟!!

گفت: به قیافه اش نگاه می کنم!

گفتم: الان فرض کن من همان کسی باشم که این اتفاق برایش افتاده..!!! یکدفعه کمی از سرعتش کم کرد و نگاهی از آینه به من انداخت و گفت:به قیافه ات نمیاد که آدم بدی باشی، می رسونمت...

خدای من!

من مسیر زندگیمو با تو طی کردم به خیال اینکه توشه ای دارم ...اما الان هرچی نگاه می کنم، می بینم هیچی ندارم...

خالی خالی ام... فقط یک آه و افسوس که مفت عمرم از دست رفت...

خدایا! ما رو می رسونی؟؟؟ یا همین جا وسط این بیابون سردرگمی پیاده مون میکنی؟؟؟

+الهی و ربی من لی غیرک........

یاعلی. التماس دعا

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۵۹
سمیه

به نام خدا"

چندوقت بود با خودم عهد بسته بودم که مثلا آدم شم... آدم که نشدیم هیچ... همون داشته های قبلی هم داره از بین میره...

دیشب بعد از اون ماجرا خوابم نمی برد... فکرکردم... کارامو توجیه کردم و خودمو زدم به نادانی....

امروز دوباره سکوت..... خدایا چقدر تو صبوری... از خودم خسته ام... چقدر تو مهربونی...چقدر ستارالعیوبی و من .... 

خدایا! من اونی نیستم که همه فکر می کنند.. تو که منو میشناسی... 

2 روز زیارت عاشورا و دعای عهد نخوندم... گفتم این همه سال خوندم چی شد.......

امروز اون پی ام شاید تلنگری بود.....

از عصری یه غمی روی دلم بود... دیدم انگار خدا بهم محل نمیذاره... احساس کردم هیچ پناهی ندارم تو دنیا... بغضم شکست..... 

احساس گناه و پشیمانی................

خدایا! شرمنده مهربونیتم..... منو رها نکن.....

+لا اله الا انت سبحانک انّی کنت من الظالمین...

یاعلی. التماس دعا

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۱۶
سمیه