به نام خدا"
این روزها چه روزهای باعظمتی است...
موسی به طور می رود...
ابراهیم با اسماعیل به قربانگاه...
محمد(ص) با علی(ع) به غدیر...
... و حسین.........
با همه هستی اش به کربلا................
یاعلی. التماس دعا
به نام خدا"
این روزها چه روزهای باعظمتی است...
موسی به طور می رود...
ابراهیم با اسماعیل به قربانگاه...
محمد(ص) با علی(ع) به غدیر...
... و حسین.........
با همه هستی اش به کربلا................
یاعلی. التماس دعا
به نام خدا "
عرفتُ اللهَ بفسخِ العزائمِ، و حلّ العقودِ، و نقضِ الهِمَم...
خدا را از سست شدن اراده های قوی، گشوده شدن گره های دشوار و در هم شکسته شدن تصمیم ها، شناختم.................
(حکمت 250 نهج البلاغه)
یاعلی. التماس دعا..
به نام خدا "
دلم می خواد وقتی بغض می کنم...
خدا از آسمون بیاد پایین...
اشکامو پاک کنه دستمو بگیره، بگه بیا بریم اینجا آدما اذیتت می کنند.......
یا رفیق من لا رفیق له...
یاعلی. التماس دعا
به نام خدا"
خبر آمدنت می رود شهر به شهر... می رود کوه به کوه....
میگن شب عملیات فرمانده گردان به رزمنده ها گفت برگردید عقب سن شما خیلی کمه!!!!
بچه ها به فرمانده شون گفتند قلم و کاغذ بیار و بنویس....
بنویس که تو کربلا علی اصغر نبوده....
بنویس که قاسم نبوده....
بنویس که علی اکبر نبوده........
بنویس و زیرش رو امضاء کن...
اون وقت ما برمی گردیم عقب...
قربون اون شهدایی که به تأسی از شهدای کربلا رفتند و بعد 30 سال چند تکه استخوانشان برگشت....
پی نوشت:ما همچنان چشم به راه غواصان خط شکن، دردانه های دسته بسته هستیم...........
مراسم استقبال کاروان شهدای غواص فردا یکشنبه ساعت 19/30 گرگان.
مراسم تشییع دوشنبه19 مرداد ساعت 9 صبح از معراج شهدا .
شادی ارواح طیبه امام (ره) و شهدا صلوات. اللهم صل علی محمد وآل محمدو عجل فرجهم.
یاعلی. التماس دعا
بسم رب الشهدا"
کلاس چهارم یادتونه توی کتاب درسیمون یه پسر هلندی بود که انگشتش را گذاشته بود تو سوراخ سد تا سد خراب نشه؟؟؟
قهرمانی که با خاطره اش بزرگ شدیم...
"پطروس"
تازه تو کتاب عکسی هم از پطروس نبود و ما هیچ وقت تصویرش رو ندیدیم...!
هر کدوممون یه جوری تصورش را کردیم... که خسته بود ،رنگ پریده، انگشتش کرخت شده بود و... گذشت...
گذشت و دیدم اصلا اسمش پطروس نبود! بلکه هانس بود.
هانس یک شخصیت تخیلی بود که یک نویسنده آمریکایی به نام" مری میپ داچ "نوشته بود. "
بعدها هلندی ها از این قهرمان خیالی که خودشان هم اون را نمی شناختند ،یک مجسمه ساختند.
" خود هلندی ها خبر نداشتند ما نسل در نسل با خاطره پطروس بزرگ شدیم....
خبر نداشتند اگر ما می فهمیدیم پطروسی در کار نبوده ناراحت می شدیم...
اما سرزمین من پر از قهرمان بود...
قهرمان هایی که هم اسم هاشون واقعی بود و هم داستان هاشون...
میخوای اسم چند تاشون را بگم؟
میدونین چیکار کردن که قهرمان شدن؟
"شهید ابراهیم هادی جوانی که با لبان تشنه تا آخرین نفس در کانال کمیل ماند و برای همیشه ستاره ی آنجا شد،
کسی که پوست و گوشتش بخشی از خاک کانال کمیل شده است..."
"حسین فهمیده "
13ساله ای که زیر تانک رفت...
"حاج محمد ابراهیم همت "سرش را خمپاره برد...
3 تا برادر بودن به اسم های: علی،مهدی،حمید باکری هیچ کدوم جنازه هاشون برنگشت...
"مهدی و مجید زین الدین " دوتا برادر که تو یه زمان شهید شدند...
"حسن باقری "کسی که صدام برای سرش جایزه گذاشت...
"مصطفی چمران "دکترای فیزیک پلاسما از دانشگاه برکلی آمریکا داشت،اومد لباس خاکی پوشید و توی جبهه دهلاویه شهید شد...
کاش توی بچگیمون به جای گنجاندن داستان های تخیلی ، این قهرمان ها را بهمان معرفی میکردند مگه خودمان قهرمان واقعی کم داشتیم؟
ما فقط همین رو بلدیم........شهدا شرمنده ایم........
درد نوشت: به راستی چرا ما از معرفی کردن و شناساندن قهرمانان خودمون عاجزیم؟؟؟؟؟ چرا فکر می کنیم که دوره شهدا تموم شده؟؟ چرا تا به جایی می رسیم شهدا رو فراموش می کنیم؟؟؟ چرا قدر خون شهدا رو نمی دونیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شادی ارواح طیبه امام (ره) و شهدا صلوات. اللهم صل علی محمد وآل محمدو عجل فرجهم.
یاعلی. التماس دعا